آن شب میان عاشقان شوری دگر بود
ازاتفاقی تازه قلب شب سحربود
مرغان عاشق زین قفس پرواز کردند
پرواز را تا بیکران آغازکردند
روحانی #شهید_فرهاد_بازیار (عبدالکریم مهدوی) در تاریخ ۱۳۴۱/۱۲/۱ درشهر میانه متولد شد. نام پدرش علی بود و مادرش جیران تاج ناصری نام داشت.
دوران ابتدائی را در دبستان امیرکبیر واقع در خیابان سرچشمه گذراند و راهنمائی را درمدرسه ابوذر و دوره متوسطه را در دبیرستان امام خمینی (شاپور آنزمان) به پایان رساند و توانست در رشته اقتصاد دیپلم بگیرد.
از زمان کودکی ،همراه با پدرش در حسینیه هیئت زنجیرزنان مرحوم حاج میرعباس به عزاداری می پرداخت و تمام ماه محرم هر سال را در مراسم سالار شهیدان حسین ابن علی(ع) شرکت میکرد.
بعدها که به نوجوانی رسید مسیر زندگی اش را تعیین کرد.در اثنای فعالیتهای مذهبی که در مراسم حسینی داشت با انجمن دین و دانش
آشنا شد و همین مساله باعث گردید زمانی که نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در حال اوج گیری بود همراه با دوستانش به این قیام مردمی بپیوندد.
او در پخش اعلامیه های ضدرژیم، نوارهای سخنرانی، عکسها و رساله عملیه امام خمینی فعالیت چمشگیری
داشت.
این شهید بزرگوار، در راستای تغییر فکری و معنوی، نام خویش را به (#عبدالکریم_مهدوی) تغییر داد.
بعداز پیروزی نهضت مردمی، به حکم وظیفه انقلابی اش، مدتی در کمیته انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت و در تامین امنیت شهر و روستاها سهیم شد.
بعداز تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و در بخش روابط عمومی و فرهنگی درجهت ارتقای اطلاعات مذهبی ، سیاسی و انقلابی احاد جامعه نقش ماندگاری را ایفا کرد.
با شروع جنگ تحمیلی چندین بار به جبهه های کردستان و جنوب اعزام شد.
اهمیت کتابخوانی و مطالعه و تعیین سرنوشت کتابهای منتشر شده ، خصوصاً در اوایل انقلاب برکسی پوشیده نیست. گروههای ضدانقلاب با چاپ جزوه ها و کتابهای مختلف، سعی در برهم زدن معادله حرکت های اصیل اسلامی داشتند و این مساله از نظر دوراندیش این شهید بزرگوار دور نماند، لذا با روحیه آینده نگری و ابتکاری که داشت مراکزی را تحت عنوان کتابفروشی اسلامی و کتابفروشی
شهید منتظرقائم، در نقاط مختلف شهر پایه گذاری کرد.
مساله مهم دیگر اینکه، با راه اندازی شعبه ای از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درمیانه، بُعد دیگری ازشخصیت انقلابی خویش را نمایان کرد، البته بعد از اختلافی که میان اعضای این سازمان پیش آمد و نماینده امام از آن سازمان کناره گیری کرد، شهید بازیار و دوستان همفکرش با مشورت مرحوم آیت الله احمدی میانجی از این تشکیلات استعفا دادند.
اهل مطالعه بودن این شهید بزرگوار و دریافتن این نکته که برای به دست آوردن سئوالات هستی شناسی، باید به حوزه علمیه برود از سپاه استعفا داد و در تاریخ ۶۱/۲/۵ به همراه طلبه شهید عبدالرحمن جروقی ومحمود احمدی وارد حوزه علمیه ولی عصر تبریز
شدند. و مطالعه در باب روابط انسان و خدا وجامعه را شروع کردند.
اوایل ورود ایشان به حوزه، طلاب و مسئولین این حوزه علمیه، بنا به وظیفه دینی و میهنی ، برای شرکت در عملیات بیت المقدس به جبهه اعزام شدند و فرهاد نیز دوشادوش آنها در این عملیات شرکت کرد.
بعد از اتمام عملیات و باز پس گیری خرمشهر از دست یاغیان متجاوز دوباره به حوزه برگشت و با سعی وتلاش بسیار،مجدداً دروس حوزوی را پی گرفت. مهارت در بیان، جذابیت تدریس و تسلط کافی بر مطالب درسی و کلاس ، باعث شد خیلی زود تدریس به طلاب
جوانتر را شروع کند.
مهرماه سال 1361 مجدداً به جبهه اعزام شد. او اعتقاد داشت مادامی که وطن در اشغال است بحثهای علمی اعتبار لازم را نخواهد داشت.
در تاریخ 9/7/1361 در عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه غرب سومار و ارتفاعات مشرف بر مَندلی شرکت کرد. این شهید مجاهد فی سبیل الله بارها و بارها به جبهه نبرد رفت و علیه آنهائی که وطن عزیزش را اشغال کرده بودند مبارزه کرد.
زمستان سال 1362 مجدداً خود را به جبهه رساند و در منطقه هورالهویزه که به تصرف جزایر مجنون انجامید برای قطع دست دشمنانی که نمی خواستند ایران باشد حضور یافت. آن شب آخر که قرار بود عملیات خیبر انجام شود، در میان رزمندگان دعای کمیل را
خواند و برای نبردی دیگر مهیا شد.
این عملیات به دلایل خاصی که درآن منطقه وجود داشت دارای ابعاد وسیعی بود وطبیعیست که بعضی نواقص به وجود آید. گروهانی که شهید بزرگوار، فرهاد بازیار درآن شرکت داشت به علّت اتفاقات پیش آمده درحین عملیات نتوانست به اهداف خود برسد و متاسفانه به محاصره دشمن درآمدند.
با اینکه عده ای توانستند با رساندن خود به آبهای جزیره مجنون به
سمت نیروهای خودی برگردند ولی تعدادی ازنیروهای جنگنده ، برای اینکه دیگران بتوانند خود را از محاصره برهانند ماندند و تا پای جان جنگیدند.
یکی از آنهائی که تا آخرین گلوله تفنگش و آخرین لحظه ای که میتوانست بجنگد و ایستادگی کند پایدار ماند، شهید بازیار بود.
آزاده سرفرازی که درلحظه شهادت روحانی شهید فرهاد بازیار (عبدالکریم مهدوی) در کنارش بود اینچنین نقل میکند:
{ در آخرین لحظات، ما سه نفر باقی مانده بودیم ،در دشتی که هیچ سرپناهی نبود.سه نفری در کنار هم افتاده بودیم طوری که شهید مهدوی سمت تانک های بیشمار دشمن و بنده در وسط و شهید ورمزیاری سمت چپ و حدود نیم متر نیم تنه اش بالاتر از ما قرار داشت.
تانکهای دشمن در حال پیشروی بودند و در کنارشان نیروهای پیاده در حال پاکسازی به سمت ما که در آخر قرار داشتیم، می آمدند و
اکثر رزمندگان ، بین ما و تانک های عراقی شهید شده بودند و تعدادی هم توسط دشمن با تیرخلاص و یا با زیرگرفتن تانکها و نفربرها به شهادت می رسیدند.
در این میان تیراندازی هایی به سمت ما سه نفرمی شد که بیشترتیرها بدلیل اینکه شهید مهدوی سمت تانکهای در حال پیشروی افتاده بودند به او اثابت می کرد و البته قبل از زمین گیر شدن ، تیری به دست این شهید خورده بود و بعداً تعداد دیگری عمدتاً به شکم و پایین تنه این دلاور اثابت کرد.
در این اثنا تیری به سر شهید ورمزیار اثابت کرد که ظرف چند دقیقه به شهادت رسید.
قبل ازشهادت ورمزیاری و مجروحیت شهیدمهدوی ،هر دو ذکر می گفتند: یا زهرا؛ یا حسین؛ یا صاحب الزمان و...
و این ذکرها که به همدیگر جواب می دادند ادامه داشت تا ورمزیاری به شهادت رسید و من سراپا تقصیر هم میان این دو شهید والامقام مانده بودم.
در حال درازکش ، بنده با تکه پارچه لباسم ، شکم شهید مهدوی را که شدیداً مجروح شده بود بستم ولی ایشان در یک عالم دیگری بودند
و دعا و مناجات می کردند تا اینکه تانک و نفربرها و نیروهای پیاده دشمن بالای سر ما رسیدند.
شهید مهدوی از ابتدا تا آخرین لحظه شهادتش عمامه را بر سر داشتند. یکی از نیروهای دشمن با صدای بلند فریاد زد: رجال الدین... رجال الدین.... یعنی روحانی.... روحانی و این امر موجب توجه فرمانده شان شد.
بدلایل نامعلوم و یا به احتمال اینکه ایشان شخصیت بزرگی هستند دستور دادند که به
ما سه نفر، تیرخلاص نزنند. نیروهای بالای تانک و نفربرها پیاده شدند و ما سه نفر رابازرسی کردند. در آن لحظه شهید ورمزیاری بشهادت رسیده بود و شهید مهدوی نیز لحظات آخر عمر مبارک شان را میگذراند بنابراین بنده را که وضعیتم نسبت به دو نفرخوب بود، داخل نفربر انداختند و شهید مهدوی که در آخرین لحظه شهید شده بود و یا درفاصله بین محل افتادن ما تا محل استقرار نفربر و درحین انتقال به شهادت رسید.
به هرحال از آن سه نفر فقط من اسیر شدم و آن دو فرشته الهی در میدان نبرد باقی ماندند و به احتمال قوی در لحظه ای که بنده اسیر شدم مهدوی شهید شده بود و شاید خدواند نخواست ایشان حتی برای لحظه ای اسیردست دشمن بعثی شوند. الله اعلم }
به این ترتیب فرهاد بازیار (عبدالکریم مهدوی) در راه دفاع از وطن و استواری دین و مذهب علوی جان خویش را فدا کرد.
پیکرمطهر این شهید دوران دفاع از حیثیت و آزادگی، درجزیره مجنون ماند و بعد از اتمام جنگ، به خاک وطنش به همانجائی که تعلق داشت برگشت و در کنار دیگر شهدائی که با نثار جان خویش اجازه ندادند یک وجب از خاک این کشور در دست اجنبی بماند آرام گرفت.
راهش پر رهرو ونامش درکنار منتظران مهدی (عج)جاودانه باد
تاریخ تولد ۱۳۴۱/۱۲/۱
تاریخ شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۷
#جزایر_مجنون
محل دفن مزار شهدای میانه