چه نویسیم و چه خوانیم جزیاد شهیدان.
به شبهای زمستان،در آشوب خانه دلها،در نیستان.
#کانال_شهدای_میانه
شهیدفخرالدین مرسلی
در سال 1335 متولد شد. پدر و مادرش اهل روستای دُشمَنلی،بودند. فقروتنگدستی، پدرش را.برآن داشت تا در قهوخانه ای به عنوان شاگردکار کند،زمین کشاورزی کوچکشان را هم به نشان زمین اجدادیشان حفظ کردند و محصولی هرچند اندک از آن بدست می آمد که کمک خرج زندگی بود.
فخرالدین سواد کلاسیک چندانی نداشت ونتوانست بیش از چهارم ابتدایی بخواند.او کشاورز زاده ای فقیر بود.اما عزت نفسش هرگز اجازه نداد،از فقر سدی ساخته شود و بهانه ای بتراشد برای نرسیدن به کمال انسانی.
خدمت سربازی اش در سال 1355 تمام شد،اما هنوز فقر را در دامان خانواده می دید.
فخرالدین،می دانست ، روزی رسان خداست.
اواخرسال 57 ازدواج کردو در،طی زندگی اش خداوند او را صاحب دو فرزند کرد.
توسط یکی از دوستانش، توانست در بهداری میانه، به عنوان خدمتکار، استخدام شود وبا این کار کمی از مشکلات مالی کم شد.
جنگ که شروع شد، باروزگار سختی که در تامین معیشت خانواده داشت، دفع دشمن را واجب دانست و در دفاع از مام میهن، جزء اولین نفرات داوطلب عازم جبهه شد.
دشمن برای غارت آمد، اما شیران ایران را نشناخته بود.
این مرد آذری برای دفع کفتاران، و دفاع ازخوزستان، به پا خواست.
تیرانداز قابلی بود و بعنوان تک تیرانداز انتخاب شد.
دشمن مطمئن بود، خوزستان را اشغال خواهدکرد و نامش را هم معمره گذاشته بود.اما ایستادگی مردانی چون فخرالدین، خواب و خیال صدام را بر آشفت.
فخرالدین عازم خوزستان شد و دزفول و شوش بهانه ای شدند، برای رساندن فخرالدین به خدا.
در بیست و پنجمین بهار زندگی، درنبردی رویاروی با پلیدان بعثی، شرکت جست و به همراه همرزمانش، آنهارا از، منطقه شوش عقب راند
در حالی که دشمن قصد فرار داشت، در صدد جبران شکستش بر آمد و با شلیک گلوله های توپ وخمپاره، سعی کرد جلوی پیشروی رزمندگان را بگیرد.
این شهید بزرگوار، در اثر اثابت ترکش یکی از خمپاره ها،به آزادی خوزستان شهادت داد.
روحش هم پرواز آزادگان باد
@shohdayemiyaneh