#کانال_شهدای_میانه
به تن صد عقده از دشمن
به دستم بیرق اسلام
به کف شمشیر پولادین
برای کشورم ایران
سلاحی جاودان دارم
سلاحم بانک قرآن است
و تن پوشم کفن باشد
شهیداسماعیل قره داغی، در بیستم فروردین سال 1340 در شهرمیانه، متولدشد. پدرش عبدالله نام بود و خواروبار فروش و نام مادرش بلقیس بود.
اسماعیل تمام دوران تحصیل تا مقطع دیپلم را در شهر میانه، گذراند.
در مراحل مختلف انقلاب حضوری فعال داشت.جزء اولین نفراتی بود که در تظاهرات مردمی ضدشاه شرکت کرد و در تبلیغات برای پیوستن دیگر همشهریان به انقلابیون، بسیار میکوشید.
جزء خصیصه های تمام شهدای عزیز، مردم داری و خدمت به خلق، به صورت مشترک وجود دارد و اسماعیل هم از این نعمت خدادادی، بهره فراوان داشت.
مادرش میگوید: صبح که، از خواب بیدار می شد کلام اولش، سلام بود. هیچوقت نشد دوبار صدایش بزنیم، بی معطلی می آمد و بسیار مودب و. مهربان بود.
انقلاب پیروز شده بود و میتوانست به دانشگاه برود، اما حفظ انقلاب را واجب میدانست. برای صیانت از تلاشها و از جان گذشتگیهای شهیدان انقلاب به سپاه پاسداران پیوست، می گفت دانشگاه همیشه هست ولی حفظ اسلام مهم تر است. همیشه به ما سفارش میکرد:مراقب نمازهایتان باشید. سوره والعصر را زیاد بخوانید...
اسماعیل، بسیار متواضع بود، تا جاییکه لباس سپاهی را نمیپوشید ، می گفت: من در مقابل دیگر برادران پاسدار، لیاقت پوشیدن این لباس مقدس را ندارم.
عقیده جالبی داشت، میگفت یک پاسدار، نباید بیش از چهار سال در این لباس زنده بماند.
کوموله ها، کردستان را محل امنی برای تاخت و تاز، یافته بودند و فکر جدایی از ایران را در سر میپروراندند، گروهی از سپاه میانه، برای. سرجا نشاندن این ضد انقلابها، که بنام خلق، بر علیه خلق عمل میکردند اعزام شد و اسماعیل هم در کنار این مردان بی ادعا بود.
سه ماه در سردشت ، محاصره ضد انقلاب بودند، ولی به هر حال، حق با مردان خدا بود.
جنگ تحمیلی،شروع شده بود و دفاع از مرزهای ولایت واجب مینمود. این بار با دشمنی روبرو شده بودندکه جز به نابودی انقلاب و اشغال ایران نمی اندیشید.
این شهید عزیز،دبا اینکه میتوانست در شهر بماند، مشتاقانه و داوطلبانه، در جبهه حضور یافت.
مردادماه سال 1360 ازدواج کرد، ولی هرگز از مام وطن غافل نشد
می دانست، وطن بدون امنیت و امنیت بدون وطن یعنی استثمار، واین همانی بود که بخاطرش، جوانان وطن، درپایش ایستادند و خون دادند.
بار آخری که به مرخصی آمد، رفتارش بوی شهادت میداد. عملیاتی بزرگ در راه بودو نمی خواست ، از همراهان عقب بماند.
فتح المبین ،آخرین دیدار او با یاران و همرزمان بود.
اسماعیل در این عملیات بزرگ شرکت داشت،اسرای زیادی از بعثی ها گرفته بودند.می شد به عنوان متجاوز بی شرفی که حریم مظلوم خوزستان را به خاک و خون کشیده اند، هلاکشان کرد. اما دستور اسلامی و شفقت ایرانی، مانعی بود برای کشتن اسراء.
در حال تخلیه. شهیدان به پشت جبهه بودند که گلوله ای، از سمت دشمن شلیک میشود و اسماعیل در قربانگاه رشادت و حماسه، سر مبارکش را فدای دین و وطن کرد.
چهارم فروردین سال 1361 دشت عباس، منطقه رقابیه، شاهدی شد برای اسماعیل که به قربانگاه رفت.
پیکر پاک این پاسدار حرمت و عزت، بعداز تشییعی پرشور در دستان میانه ایهای قدردان، در گلزار شهدای شهر بخاک سپرده شد.
درود خدا، به راست قامتان وطن.
تاریخ تولد ۱۳۴۰/۱/۲۰
تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۱/۴
فتح المبین _ رقابیه
محل دفن مزار شهدای میانه
@shohdayemiyaneh